بيشتر وقتتونو با هميدسرش درد بگيره زمين و زمانو بهم مي دوزي وتا آروم نشه تو هم آروم نميشييه روز نمي بينين همو ،نفست انگار بند ميادو هوا كم مياريبره سفر كه هيچي ،تا برگرده مريضي و حوصله ي هيشكيم نداريصبحا كه با زنگ صداي هم بيدار مي شيدشبا هم تا شب بخير نگيد بهٓم ,شبتون بخير نميشهخلاصه پشت پا مي زني به همه چي و همه كٓسمبادا ي ذره خم بياره به آبروفكر مي كني ديگه روزاي سختتون تموم شده و تازهاول خوبيا رسيدهبعد ي دفعه مي بيني ,ديگه نمي خوادت و ميخواد كه برهبه شوخي ميگيري اما اون جدي جدي مي رهميره و گند مي زنه به عشق وسقف آرزوهاتو خراب مي كنه روي سرتچطور ميشه بعضي آدما يهو انقد عوض ميشنچطور ميشه يدفع كتابهاي فريده شجاعي...
ادامه مطلبما را در سایت كتابهاي فريده شجاعي دنبال می کنید
برچسب : شعري,زيبا,سميرا,اقاخاني, نویسنده : asharezibayehmoaser بازدید : 55 تاريخ : چهارشنبه 1 شهريور 1396 ساعت: 21:36